اینجا صدای دل من است...
اینجا مالک فقط خداست
اینجا جایی است که دو محبت هر دو با هم جمع نمی شوند
یا محبت خدا یا محبت غیر خدا
اما خدا
همه چیز از اوست
محبت غیر خدا اگر در طول محبت خدا قرار بگیرد جواز ورود در دل را پیدا می کند
محبت غیر خدا ما را از خدا دور می کند
محبت دنیا هم خوب است و هم بد
اگر محبت دنیا ما را از خدا دور کند بد است
و اگر ما را دور نکند و از وظیفه نگذارد اشکالی ندارد
نمی دانم چرا باز هم تیراژ کتاب هایی عرفانی مانند عطش، سوخته، اسوه عارفان و... همچنان بالاست و تیراژ رساله های عملیه و احکام همچنان پائین و رو به نزول
مگر نه این است که مالک دل تنها خداست
مگر جز این است که این مالک گفته اول و آخر دین تقواست
آیا وقت آن باز هم نرسیده که به حرف مالک، هادی و رب این وجود گوش فرا دهیم
یا بازهم می خواهیم فقط دل خودمان را با خواندن کتاب هایی مانند عطش راضی کنیم
آیا هدف راضی کردن دل خودمان هست یا راضی کردن خدایی که همه چیز از اوست و با اوست
دنبال چه می گردیم
مگر مرحله اول تقوا نیست
مگر پله اول تقوا نیست
چرا خودمان را گول می زنیم
مگر چقدر وقت داریم
مگر تا حال چقدر کار کرده ایم
و باز هم متأسفم که تیراژ کتاب هایی عرفانی مانند عطش، سوخته و... همچنان بالاست و تیراژ رساله های عملیه و احکام همچنان پائین و رو به نزول
خداوند اما فرموده این واجب است و این حرام واجب یعنی واجب و خدا آن را از ما خواسته و حرام یعنی حرام خدا از ما خواسته آن را ترک کنیم
خدا این ها را ازما خواسته
آیا تا حالا به این معنی که خدا از ما خواسته توجه کرده ایم و به فکر فرو رفته ایم
چرا چیزی را که خدا از ما خواسته و گفته (باید) یا (نباید)را بهش عمل نمی کنیم
و چیزی را که خدا از ما خواسته ولی نگفته (باید) بلکه گفته (فقط خوب) یا (ترکش بهتر ولی می توانی آن را انجام بدهی) را با جان دل و وسواس خاصی و با همه شرایطش بهش عمل می کنیم
چرا اینجا می خواهیم فقط دل خودمان را راضی کنیم
چرا خدا را دو تا کردیم
چرا برای یک کشتی در طوفان های سهمگین دو ناخدا گذاشته ایم
اما سخنی درباره کتاب های عرفانی مانند عطش و سوخته و...
باید این را دانست و قبول کرد که حتی در سرماخوردگی و حتی در یک بیماری واحد نسخه پزشکی یک کودک با یک بزرگسال فرق می کند
ظرفیت ها تفاوت دارد
باید دانست که این کتاب ها گزیده ها و تقریراتی از درس علما و بزرگان دین است
و البته خودشان ننوشته اند.
درست
ما که نگفتیم غلط یا... است
اما آیا می دانید یکی از این بزرگان آسید علی آقا قاضی هست
وآیا این را هم می دانید که شرط ورود به جلسه ایشان اجتهاد بود
یعنی آن فرمایشاتی را که فرموده اند برای کسانی بود که اولا دین شناسند(فقیه اند)
دوما در واجبات و محرمات مشکلی ندارند
اما آیا عقل تأیید می کند ما که هنوز در همان مرحله اول و حتی قبل آن یعنی شناخت واجب و حرام مشکل داریم بیاییم و این کتاب ها را بخوانیم و با وسواس خاصی بدان عمل نماییم ولی رساله عملیه را که واجب است یاد بگیریم را یاد نگیریم
گفتیم و باز می گوییم و تا اینجور هست خواهیم گفت اصلا حرف های ما تکراری است آری همه چیز تکراری است عاشورای ما تکراری است نماز خواندن ما تکراری است همه چیز ما تکراری است اصلا ما امت تکراریم
تا ازبر نشده ایم و ملکه نشده است برایمان ما باز هم امت تکراریم
ما که تمامی لیست مستحبات و مکروهات را هر روز از حفظ می خوانیم
آیا می دانیم مراء، خوض در باطل و... چیست
اینها از گناهان کبیره و متأسفانه از گناهان مورد ابتلاء جامعه می باشند
آیا تا حال حتی اسمشان را شنیده بودیم
آیا می دانیم غیبت کردن کجا حرام و کجا حتی واجب است؟
و باز هم متأسفم که تیراژ کتاب هایی عرفانی مانند عطش، سوخته و... همچنان بالاست و تیراژ رساله های عملیه و احکام همچنان پائین و رو به نزول
اما تقوا یعنی شناخت واجب و حرام الهی و عمل به واجب و ترک حرام
قدم اول هم برای ما انتخاب یک مرجع تقلید اعلم، عادل، عالم به زمان و بصیر است
و قدم دوم تهیه رساله آن مرجع تقلید است
و قدم نهایی عمل به آن است
بعد که عمل به واجب و ترک حرام کردیم تازه بنای دوستی با خدا را نهاده ایم
کم کم با خدا دوست می شویم
کم کم خدا دستمان را می گیرد
کم کم از زندگی مان بوی خدا می آید
دیگر دل کسی را نمی شکنیم
دیگر نگاه حرام، خوردن مال حرام، استماع حرام، حرف زدن حرام و لیستی از حرام های الهی را ترک کرده ایم
آن وقت کم کم به طرف خدا می رویم و ذوب در صفات الهی می شویم و فناء فی الله می شویم
آن وقت است که دیگر اثری از من نیست و هر چه هست فقط خداست
حرف میزنیم خدایی گوش می دهیم الهی می بینیم الهی و از همه مهمتر تشخیص می دهیم الهی و آنجاست که این حدیث شریف معنا پیدا می کند برایمان و به صورت حضوری درک می کنیم ای سخن شریف را که: بترسید از کسی که با نور الهی می نگرد
آری نور خدا راهنمای ابدی و خاموش نشدنی است
کم کم که عمل به واجب و ترک حرام کردیم باد رویش به دلمان به بصیرتمان به تشخیصمان و به وجودمان می خورد و برگ ها و زنگار های وجودمان ریخته و شروع به تجدد و این بار با مصالح خدایی وجود یافته و رشد می کند و قبلا که به دلیل وجود لکه هایی جلوی دیدمان گرفته بود کم کم پاک می شوند و زمین بازی را شفاف و دقیق می بینیم
اول و آخرش را می بینیم
می بینیم که توقفمان در این دنیا خیلی کم تر ازآنی است که فکر می کردیم
و آن وقت فریب آن را نمی خوریم
قبلا فضای دیدمان غبارآلود بود نمی توانستیم حق را در فتنه ها تشخیص دهیم اما حالا دیگر اثری از آن غبار ها و لکه ها نیست و حق را تشخیص می دهیم
اما حق
اما حق را در کوچه های مکه و مدینه به سنگ بستند
اما حق را 25 سال خانه نشین کردند
اما حق را لابلای در شهید کردند
یا زهرا...
(ادامه دارد...)
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.